loading...
دختری از جنس سکوت
فروش شارژ

بنر فروش شارژ - شارژ مستقیم همراه اول - ایرانسل

 

الی خانومی بازدید : 32 یکشنبه 29 تیر 1393 نظرات (1)

سلامممممممممممممم و صد سلامممممممممممم به روی ماه همتون

دلم میخواد بتونم همه حرفای دلمو بتونم اینجا بگم

چون اینجا هیشکی منو نمیشناسه

اول از خودم بگم 22 سال و نیم سنمه ،زاده پاییزم

سیاهی چادرم چشمت رو اذیت میکنه

ولی راحتی منو زیر نگاه های تو تضمین میکنه

الی خانومی بازدید : 18 یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات (1)

دلم بدجوری از آدمات میگیره خدا جونم وقتی فکر میکنم و می بینم من تمام زندگیم نخواستم یه قدم از خط قرمزام دور بشم ولی آدمات همونایی که هرسری بخشیدمشون چون تو خواستی

دارند از رفتارم سوتعبیر و سواستفاده میکنند. از همشون بیزارم اوهوم ...رفته رفته دارم فکر میکنم باید عوض بشم البته عوض که چه عرض کنم اگه بخوام به بقیه برسم باید عوضی بشم.نگرانافسوس

خدا جوووون ما 4 نفریم که دوست خیلی صمیمی هستیم اما الان دارم حس میکنم یه نفر داره تمام حرفای خصوصی توی عالم دوستیمونو پخش میکنه.میخوام ساکت بشم خیلی ساکتخنثی

تازگی ها یکی هست ولی حسی بهش ندارم ولی همه قبولش دارند ،دارم نهایت تلاشم رو میکنم که از خودم و زندگیم دورش کنم چون نمیخوام تا آخر عمرم درگیر یکی باشم که حرکات و رفتار بچگونم باعث

تمسخرشه و فقط قصد داره اول من رو درست کنه ...نمیخوووووااااممممم

آره میخوام تنها باشم 

فعلا همیننگرانچشمک

الی خانومی بازدید : 33 چهارشنبه 02 مهر 1393 نظرات (0)

سلام دوستای خوبم حالم زیاد جالب نیست 
خیلی بده که یکی با حرفا و حرکاتش اینقدر اذیتت کنه
همیشه. از آدمایی که برعکس سنشون کوچیک تر یا بزرگتر رفتار میکنند متنفر بودم 
اونایی که دوس دارند زندگی رو بچه بازی در نظر بگیرند. یا برعکس اونایی که سنی ندارند ولی زندگی رو با یه من عسل هم نمیتونق به خوردشون بذی.
از آدمایی که ظاهرا و یاطنشوم فوق العاده  متفاوته که ذیگه نگوووووو..الان یه دونه از همین آدنا داره اذیام توووووو

الی خانومی بازدید : 30 شنبه 22 شهریور 1393 نظرات (0)

همه چی دوباره داره جلوی چشمام رژه میره 3 سال قبل ... تهران... 4 صبح ... تلفن ... خبر... اضطراب ... دعا ... نذر... تمومممممممم.... گریه ... زاری... دوری .... بی خوابی... افسردگی... تموم

وحالا یکی دیگه که شاید 100 هزار برابر بیشتر از من وابستگی داشته داره آزار میبینه... زجر می کشه... ناراحته ... گریه می کنه ... خدا جونم اون هنوز تو مرحله اول 3 سال قبل منه 

نذار اونم عین من مثل دیوونه هااا به هر دری بزنههههههههههه

خدا جونم کمکش کن ... اون طاقتش کمه مثل منه نذار فقط یه جسم باشه و روحش تحلیل بره

خدا جونم این آدم واسم خیلی مهمه شاید چون تنها کسیه که رازهای زندگی همو کامل میدونیم جلوی هم گریه کردیم ...با هم خندیدیم... واسه هم شادی کردیم... واسه هم ناراحت شدیم

 

دل شکسته

گریهافسوس

 

الی خانومی بازدید : 27 جمعه 21 شهریور 1393 نظرات (0)

بازم جمعه ...باز بیکاری...باز بی حوصلگی... باز تنهایی

باز یاد رفتگان ... باز یاد از دست رفتگان

الی خانومی بازدید : 24 یکشنبه 16 شهریور 1393 نظرات (0)

 

 

 

اولین ژله تزریقی ما سه تا نصفه شب عکس گرفتم اینجوری شده :D عکس صبح بعدیه 

 

 

یعنی موقع درست کردن این ژله اونقدری که من ذوق داشتم الهام و دوستش نداشتند همیشه دوست داشتم ریسک کنم اما از خراب شدن و مسخره شدنم می ترسیدم تا اینکهههههههه

انجامش دادم و به قول اعضای خونواده ها قشنگ ترین واسه من شناخته شد سمت چپ تو عکس یعنی اونی که دست راست منه 

مزش هم خیلیییییییییی خوب بود داداشم که همیشه کارش مسخره کردن بود این دفعه چشماش باز مونده بود میگفت فکر کن 1 % باور کنم این کار توووو بوده

تازه سخت ترین گل واسه من بود چون بین خودمون قرعه کشیده بودیم و رز به من افتاده بود و داوودی به الهام که وسطی میشه و لیلیوم به دوست الهام که سمت راستی میشه افتاده بود

الی خانومی بازدید : 22 پنجشنبه 06 شهریور 1393 نظرات (0)

سلام دوستای خوبم

اول: از همه ولادت حضرت معصومه و روز دختر رو خدمت همه شما تبریک و شادباش میگم به خصوص دخترای گل ایران

قلب

 

دوم: این چند روزه اعصابم خرد شده چون بعضیا واقعا از اعتماد آدما سواستفاده می کنند کسایی که شاید 5% بهشون اعتماد داشتی و حالا... 

همیشه از خدا تو دعاهام خواسته بودم کسی جلوی راهم قرار بگیره که یا من از ارتباط های قبلش هیچی ندونم یا هم کلا اونقدر پاک باشه که هیچ وقت با کسی ارتباطی نداشته 

باشه به قول دوستام داستانای باورنکردنی با الهام

ولی خب دعاست دیگه خدا رو شکر همیشه حتی خواستگارایی که داشتم اونقدر پاک بودند که نمیتونستم فکر بدی راجع بهشون بکنم هم اونایی که ارتباط خانوادگی داشتیم باهاشون

نمیدونم چرا همیشه باید به خاطر آدما قید علایق خودمو بزنم کاری که یادگرفتمش دفعه قبل به خاطر یه نفر قید وب نازنینم رو زدم

این دفعه هم که زده به سرم پیج فیس...بوکم رو ببندم :((((

 

 

سوم :من و دوست خیلی خیلی گلم الهام خانوم عزیزم که با هم تو دبرستان هم مدرسه ای بودیم یعنی حتی یه روز هم همکلاس نبودیم ولی

دوستی صادقانه و صمیمانه ای با هم داریم تصمیم گرفتیم 1 روز درمیون کاری رو که دوست داریم و انجام بدیم و عکس بندازیم این کار همون سفره آرایی خودمونه 

همه این کار ها بار اول هر کدوممونه اونایی که تعدادیه مثل مرغابی ها واسه هردومون پیش همه ولی بقیشون هرکی از کار خودش عکس گرفته چند تا از کارای جدید رو میذارم اینجا 

همشون بار اول بود اگه زشته ببخشید

 

 

 

 

 

 

 

الی خانومی بازدید : 32 چهارشنبه 08 مرداد 1393 نظرات (0)

دلم بدجوری گرفته توی این تعطیلات 

ناراحت

دوستامم همه یا درگیر مهمونند یا مسافرتند 

افسوس

حوصلم بدجوری سر رفته دلم یه حس خوب میخواد

خیال باطل

امروز آشتی کنان بود خونمون از 4 فروردین که همه فامیل تو آستارا ریخته بود بهم امروز تازه

با نقشه رضا و میلاد مامانا با هم آشتی کردند و خاله و خواهر زاده هم با هم

اوه

تمام رابطه ها شده مثل یک حباب 

 

 

thumb_HM-2013942197640948741406354962.96

الی خانومی بازدید : 17 چهارشنبه 08 مرداد 1393 نظرات (0)

 

دستـــــم...

از دلـــــــــت خـــالیــست!!!

امـــــا....

دلــــ♥ــم

از دستــــت.....خیـــلی پـــــــر!!

thumb_HM-2013554686480165501406310200.06
الی خانومی بازدید : 23 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (0)

روز عید باشه تنها باشی از صبح ساعت 10 صبح تا الان تنهایی پوسیدم ...حوصلم واقعا سر رفتهگریه

الی خانومی بازدید : 19 یکشنبه 05 مرداد 1393 نظرات (0)

یکی از همکلاسیام تو ترم پاییز موقع امتحانا یکی از دوستام و شوهرشو فرستاده بود که منو راضی کنه

برم حرفاشو بشنوم  حالا جالبش این بود تا روز امتحان شبکه 2 من نمیدونستم قراره با کی مواجه بشم

خلاصه زوری دوستم منو از جمع دوستام با حقه کشید بیرون و برد پارک یه کوچه بالاتر یهو شوهر دوستم رو

با یه پسره دیدم.تیپ و چهره اش مشکلی نداشت ولی خب مگه میخواستم با مدل ازدواج کنممنتظر

4 تایی نشستیم تو آلاچیق اما یهو دوستم و شوهرش جیم شدند داشتم سکته میکردم

مامانمم دائم زنگ میزد میدونست که من از ترسم ممکنه پاشم برم

خلاصه آقاهه کلی از خودش و ورزشکار بودنش گفت

اتفاقا از سوال همیشگی من کلی خوشش اومد چون هم نظر بود باهام

زمستون بود و داشتم یخ می بستم

فقط میخواستم در برممممممممممم

در مورد کار یه جوری ناراحتم کرد با حرفش معلوم بود داره با اکراه قبول میکنه هی میگفت

دورکاری باشه بهتره یا جایی باشه که من از همه جهت تاییدش بکنم

یه جوری حرف میزد انگار 10 ساله منو میشناسه ولی من بار اولم بود

آخه من تو دانشگاه اصلا پسرا رو نیگا نمیکنم

خلاصه تا دوستمو از دور دیدم گفتم فکر کنم کافیه بریم پیش بچه ها

دوستم همون روز ازم جواب میخواست ،دلش میخواست کارو یه سره کنه چون منم تهدید کرده بودمش که این دفعه یهویی

همچین کاری بکنه دیگه باهاش حرف نمیزنم

ولی 3 روز مهلت خواستم

خانوادم با حرفایی که براشون گفتم مشکلی نداشتند ولی درست مطابق فکر خودم با سنش مخالفت کردند

چون فقط 3 ماه از من بزرگتر بود  واین تو خانواده ما یکم عجیب بود ولی بازم مامان و بابام تاکید داشتند که خودم تصمیم

بگیرم

که بعد بحث اجبار نباشه

3 روز بعد دوستم زنگ زد ولی جلوی چشمای نگران مامانم جواب منفی دادم

بعد اون چند بار دوستم دوباره مطرح کرده ولی می ترسم که اشتباه کنم

نگران هیچ وقت نمیخوام علاقه آدما رو نادیده بگیرم اما بعضی چیزا نمیشه که بشهآخ

 

الی خانومی بازدید : 53 یکشنبه 05 مرداد 1393 نظرات (0)

حالم خوش نیست خدا جونم میخواممممممم زار زار گریه کنم آخه چرااااااااا منگریه

خدا جون مگه همیشه نگفتم ازت هیچی نمیخوام فقط خانوادمو سالم نگه دارناراحت

من طاقتش رو ندارم دوباره یه اتفاق دیگه...به خدا این دفعه اگه چیزی پیش بیاد

یه راست میام پیش خودت. چون دفعه پیش که تا 1 سال حال منو دیدی چقدر التماست کردم

حالااااااااااااا امشب دوباره حالم بده بازم شکرت خداجونممممممممم ولی کمکم کن فردا که میره دکتر بگه هیچیش نیست

و سالمهگریه

الی خانومی بازدید : 20 جمعه 03 مرداد 1393 نظرات (0)
سلام خیلی خیلی خستم ساعت 1:15تازه رسیدم خونه از افطاری. والا تو خانواده ما اسمش افطاریه ولی تا پاسی از شب دور هم میشینند بعد افطار و شام دیگه دارم وا میرم. :-S بعضیاااا واقعا فهمشون خیلی کمه تا میری نو اتاقشون تو جمع جووونا یهو اصلا انگار نه انگار که تو دختری دهنشون رو باز میکنن هر کار مزخرفی که تا حالا انجام داده اند رو برات تعریف میکنند به حدی که یهو قاطی میکنی و پامیشی میای بیرون...حیف که داداشم نبود اونجا مطمئنا دیگه نمی تونست از شاهکاراش بگه:-(
الی خانومی بازدید : 31 یکشنبه 29 تیر 1393 نظرات (0)

سلام چند شب پیش یه نفر که هیچ شناختی نداشتم و نمیدونم از کجا سرو کله اش پیدا شده بود و به قول خودش

تو مترو منو دیده بود و دنبالم تا دانشگاه اومده بود و از یکی ازو دوستام

شماره خونمون رو پیدا کرده بود اومد با خانواده خونه ما یعنی دقیقا سنت شکنی کرد چون تو دفعه اول خودش هم تشریف آورده بود

حالا اینا بماند

من همش حواسم بود که ببینم عکس العملش چجوریه ولی اصلا از رفتارش خوشم نیومد زل میزد تو چشمای آدم

بابام گفت باید اول دو نفر بزرگتر باشن بعد رسمیت پیدا کنه که برند حرفاشونو بزنند ولی باباش اصرار داشت که یه صحبت

اولیه انجام بشه خلاصه اینقدر مامانم اصرار کرد تا من هم قبول کردم چون حوصله داستانای فامیل رو نداشتم

رفتیم تو اتاق من و نشستیم

کمی از خودش گفت و از من سوال کرد منم چند تا سوالی که واسم خیلی مهم بود رو پرسیدم رسیدم

به سوال همیشگیم که به نظرم مهم ترین سوالمه

گفتم شما قبلا باکسی در ارتباط بودید البته آقایون این سوال واسشون طبیعیه ولی

من واسم خیلی مهمه چون اگه حتی جواب سوالمم منفی باشه و بعد ها بفهمم عدم صداقتتون رو می رسونه

دیدم انگار بهش بر خورد ولی خودشو جمع و جور کرد و یه جوابی داد که تا گوشام سوت کشییییییید

گفت خانومی منم یه سوال بپرسم بعد جواب شما رو بدم

گفتم بفرمایید

گفت: شما هم چهرتون قشنگه و نسبت به هم سن ها تون ریزترهستید

وقتی هم می خندید دل خیلی از پسرا رو می لرزونه حالا با هوسش کاری ندارم...

اینجا یه شک همیشه وجود خواهد داشت اونم اینه که قبل از ازدواج با من با چند تا پسر در ارتباط بودین

اگر هم بگید نه هیچی تا آخر عمر شک رو باید تحمل کنیم پس صادقانه جوابم رو بدید که ارتباطتون با این آدمها در چه حد بوده

من که دیگه داشت شاخ هام سبز میشد

رنگم میدونم که سرخ هم شده بود چون رسما داشت به من توهین می کرد

صاف بلند شدم و گقتم خوش آومدید آدم به این بی چشم و رویی نوبره

حالم خیلی خیلیییییییییییییی بد بود :((

 

من که سوالم به شخص اون آدم توهینی نکرده بود

چرا باید اینجوری سوال می کرد =(

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 24
  • بازدید سال : 28
  • بازدید کلی : 1,042